هفته گذشته خاله اعظم (خاله من) که از اون خاله های فوق العاده مهربون و دلسوز هست برای دیدن شما چند روزی مهمان خانه مامان جون بود. بابا جون هم به خاطر اومدن خاله اعظم همگی مون رو بردند لواسان. آخه امسال چون خونه لواسون رو دارند می سازند آلاخون بالاخون بودیم. به امید خدا زودتر مشکلات باباجون حل بشه و تعطیلات مثل همیشه بریم خونه خودمون. خلاصه که از بعد از زایمانم نه که ددری بودم چون مسافرتی هم پیش نیومد حسابی حوصله ام سر رفته بود. رفتن به لواسون هر چند 4 ، 5 ساعتی بود ولی خیلی روحیه امو عوض کرد. البته ما به گلندوئک رفتیم. خیلی دلم برای روستامون یعنی نیکنامده(یکی از روستاهای لواسان) تنگ شده. این هم عکس های شما در رستو...